جنایت و مفهوم من-دیگران
2020/08/28
ارسال شده توسط دکتر رفتاری
878 بازدید
?
در خبرها آمد که برنتون تارنت که در نیوزیلند ۵۱ نفر را به رگبار بسته بود به حبس ابد محکوم شد. سالهاست از این دست خبرها میشنویم و کمی برایمان عجیب است که چطور ممکن است یک انسان به چنین جایگاهی تنزل پیدا کند.
آیا ممکن است من هم روزی دچار چنین رفتای بشوم؟ چطور!؟
یک فرمول ساده وجود دارد که هریک از ما به چنین قتل عجیبی دست بزنیم. دستور پخت ساده است و ترکیب دو چیز است که بروز چنین رخدادی را ممکن میسازد:
الف – جدا کردن من از دیگران
ب – ایدیولوژی قدرتمند
نخست اینکه ما به صورت ذهنی یاد میگیریم که دور خود و عدهای خط بکشیم و به این مجموعه از افراد بگوییم «ما» و بقیه افراد بشوند «دیگران» و این نقطه آغاز ماجراست. این خط و خطوط اغلب برساختههای ذهنی هستند و اهمیت وجودی واقعی چندانی هم ندارند. مثلا خط نژادی یکی از این خطوط است که من را از دیگران متمایز نشان میدهد و جنگ و کشتارهای نژادپرستامه و راسیستی از آن سربرمیآورد که نمونه بزرگ آن ظهور ماشین جنگی نازیسم به رهبری هیتلر بود و این در حالی است که از لحاظ علم ژنتیک و زیستشناسی، گونه و نوع بشر که الان بر روی کره زمین بقا پیدا کرده است همگی یک نژاد (ریس) است و سایر گونهها منقرض شدهاند! یعنی با وجود این تفاوتها در رنگ و ابعاد و ویژگیهای ظاهری وجود دارد ما همه یک نژاد هستیم!
خط و خطوط دیگری که کشیده میشود و ما را ازدیگران متمایز میکند خطوط قراردادی مرزی بین کشورهاست که ملیگرایی و پانهای بیمعنایی را رقم زده است. از آن بالاتر که به گره زمین نگاه کنیم هیچ یک از این خطها دیده نمیشوند!
خطوط عقیدتی هم جنین است و اتفاقا بیشتر از بقیه خطوط ما را از دیگران جدا کرده است. حتی خداپرستانی بر سر پیغمبرشان در جنگ بودهاند و پیروان یک مکتب بر سر مذهب داری تفرق شدهاند و سرشان به اثبات حقانیت و ابطال دیگران گرم شده و شرایطی فراهم شده که بقیه جیبشان را خالی کنند.
خطوط دیگر خطوط سیاسی هستند که چون در سیاست مرافعه و جنگ قدرت و منافع است این خطوط پررنگتر ظاهر میشوند و به راحتی ما افراد را به «خودی» و «غیر خودی» و یا شهروند درجه یک و چند تقسیم میکنیم.
در تمام این خطکشیها یک خطی به وجود میآوریم که در بیرون آن خط «دیگران» قرار میگیرند.
وقتی که برای من یک نفر یا گروهی از افراد «دیگری» تعریف میشوند به شدت بر میزان همدلی تاثیر منفی میگذارد و ما در مورد آن دیگران دچار عارضه ناانسانی کردن (dehumanization) میشویم و قادر میشویم مانند گوسفند و مرغ به آنها بنگریم و به همان سادگی آن دیگران غیر از من را سلاخی کنیم.
دومین ماده مورد نیاز برای تکمیل شدن پتانسیل خشونت و جنایت افزودن یک «ایدپولوژی» است که هر چقدر قویتر باشد قدرت تخریب بیشتری دارد. ایدیولوژیها گاهی صورت مشخص و قابل نقدی دارند مانند کمونیسم و فاشیسم و راسیسم و نازیسم ولی گاهی در یک صورتبندی مقدس و نجاتبخش ظاهر میشود که قابلیت تشخیص کمتری دارد! اینجاست که آدمهای خوب هم در بستری قرار میگیرند که کار بد بکنند!
این آدمهایی که در داعش و گروهای مختلف دست به انتحار میزنند و یا کسی که در نروژ کودکان را مانند یک شکارچی شکار کرد و عامل حادثه نیوزیلند و این همه عاملان حوادث تروریستی رو به تزاید لزوما آدمهای جانی و برخوردار از یک ژن خاص نیستند که من و شما نداریم.
این افراد من و ما را از دیگران در یک ایدیولوژی جدا میکنند و بعد ادامه ماجرا پیش میآید.
? آموزه رفتاری
برای رهایی از این وضعیت، لازم است من در این جهان هستی خود را شامل دیگران بدانم و هر وضعیتی برای دیگران را هم شامل خود بدانم. مفهوم من-دیگران یا من-هستی، عبارتی است که در فلسفه هایدگر میخواهد از این خط خطوط پرده بردارد و آن را بیحیثیت کند. ما در این دنیا نمیتوانیم به تنهایی خشنود باشیم و دیگران جزیی مهم از ما هستند و همین تنوع در انسانهاست که زندگی را زیبا میکند.
مطالب زیر را حتما مطالعه کنید
پاسخ معما چیه!؟
پاسخ معما چیه!؟ بیشتر از اینکه پاسخ برای این پرسش...
آرامش از کجا میاد؟
آندره ژید میگه؛ «هر گاه رد پای کسی که آرامشم...
بله میگیری اگه بتونی!
بله نمیگیری اگه نتونی … 1- شنونده خوبی باشی مذاکرهکننده...
آدم خوب، سیستم بد!
ادواردز دمینگ میگه؛ «سیستمهای بد، پیوسته به آدمهای خوب...
تحت درمان!
? یه نفر تجربه تراپی و مشاوره گرفتنش رو باهام...
رابطه در یک کلمه
? رابطه در یه کلمه چیه؟ رابطه اصیل در یه...
0
0
رای ها
امتیازدهی به مقاله
اشتراک در
وارد شدن
0 نظرات
بازخورد (Feedback) های اینلاین
مشاهده همه دیدگاه ها